سنت پیامبر آخرالزمان: ازدواج
روابط قبل و بعد،موانع،آسیبها و... در ازدواج

واقعيت تلخ است. در جامعه ما كمتر زوجي راه خوشبختي را درست ياد گرفته. خيلي عجيب است؟ باور كنيد نيست. نه اين‌كه هيچ زوج خوشبختي وجود ندارد؛چرا‌ اتفاقا  كم هم نيستند، اگرچه خيلي زياد هم نيستند؛  ولي اجازه بدهيد در تعريف خوشبختي هم به توافق برسيم. همه زوج‌هايي كه زير يك سقف زندگي مي‌كنند و صداي دعواهاي‌شان را تا به حال هيچ همسايه‌اي نشنيده، لزوما خوشبخت نيستند. نه تنها خوشبخت نيستند كه حتي ممكن است طلاق گرفته باشند. عجيب است؟ باور كنيد نيست. طلاق، از نظر مشاوران خانواده، فقط با امضا‌كردن يك برگه اتفاق نمي‌افتد. خيلي زوج‌ها سال‌هاست طلاق گرفته‌اند و كنار هم دارند زندگي مي‌كنند. شايد شما هم فقط اگر كمي چشم‌هاي‌تان را باز كنيد و گول لبخندهاي زوركي آدم‌ها به يكديگر را نخوريد، متوجه حضور اين زوج‌هاي «طلاق عاطفي» گرفته، مي‌شويد.

 



خوشبختي را ياد مي‌گيريم؟
 

تعداد زوج‌هايي كه خوشبخت هستند، به اين معنا كه از زندگي باهم لذت مي‌برند، در آغوش هم به آرامش مي‌رسند، از كنارهم بودن راضي‌اند و آينده را در ذهن‌شان با هم ترسيم مي‌كنند، واقعا چقدر است؟ هيچ كس نمي‌تواند آمار بگيرد. نه  اما  به هرحال، تعدادي از زوج‌ها خوب و خوش و خرم زندگي مي‌كنند و در مجموع خوشبختند.

 سوال اين است: چه كسي به آن‌ها ياد داده چطور خوشبخت باشند؟ فقط قضا و قدر بوده يا كسي رمز خوشبختي را به آن‌ها آموخته؟ يا خودشان توانسته‌اند كيمياي سعادت در زندگي مشترك را كشف كنند؟ موفقيت در زندگي مشترك، مثل موفقيت در هر زمينه ديگري، كمي نياز به شانس دارد اما بسيار بسيار بسيار بيشتر، به آگاهي و اراده آدم‌ها بستگي دارد. موفقيت را هيچ جا به آدم‌ها آموزش نمي‌دهند اما اصولي كه با آن مي‌شود به موفقيت رسيد را چرا. در زمينه ازدواج هم اصولي هست كه بايد مردان و زنان ياد بگيرند تا بتوانند به‌خوبي در كنار هم زندگي كنند؛ اصولي كه گاهي پدر و مادرهاي آگاه، آن‌ها را به فرزندان‌شان مي‌آموزند، گاهي آدم‌ها با مطالعه و تجربه‌هاي خودشان ياد مي‌گيرند و البته در بسياري از موارد آدم‌ها ياد نمي‌گيرند و گاهي تا آخر عمر عذاب مي‌كشند؛ اصولي كه يكي از مهم‌ترين آن‌ها «كنترل» است.


 

اصلي كه مردان بايد رعايت كنند؛ كنترل


كنترل، در وجوه ديگر رابطه زناشويي هم صادق است. مثلا در موضوع مواجهه با جنس مخالف. آيا مرد ايده آل، مردي است كه هيچ‌گونه مواجهه‌اي با جنس مخالف در محيط كار يا در كوچه و خيابان و... نداشته باشد؟ معلوم است كه نه. ايده‌آل، مردي است كه مواجهه با جنس مخالف دارد اما به‌صورت كنترل شده؛ مردي كه مي‌تواند احساسات و عواطفش را كنترل و مديريت كند و مثلا در عين همكاري، ارتباطش با همكاران جنس مخالف، جنبه غيراخلاقي پيدا نكند.روان شناسان مي‌گويند، وقتي يك مرد در عين حال كه احساسات جنسي قوي دارد، قدرت كنترل آن را هم داشته باشد، همسرش مي‌تواند از بند موانع و عوامل بازدارنده‌اي كه در مسير احساسات دروني‌اش قرار دارند خلاص شود و به اين ترتيب سطوح بالاتري از رضايت را تجربه كند. آثار كنترل مرد روي احساسات جنسي‌اش فقط محدود به تختخواب نيست. يك مرد «با كنترل»، باعث افزايش حس اطمينان و اعتماد همسرش مي‌شود و كدام مرد است كه نداند چنين اطميناني تا چه حد مي‌تواند زندگي مشترك را دلپذير كند؟ همان طور كه عدم‌اطمينان، زندگي را به جهنم تبديل مي‌كند.رضايت بيشتر زن، طبيعتا رضايت بيشتر مرد را به‌دنبال مي‌آورد زيرا مردان، ذاتا و ناخودآگاه به‌دنبال اين هستند كه همسرشان را راضي كنند. مردي كه احساس مي‌كند مي‌تواند همسرش را به سطح بالايي از رضايت برساند، اعتماد به نفس بيشتري پيدا مي‌كند و درنتيجه لذت بيشتري را هم تجربه مي‌كند.


 

اصلي كه زنان بايد رعايت كنند؛ تحسين


گفتيم كه مردان ذاتا به‌دنبال رضايت زنانند. همه ما از تحسين خوش‌مان مي‌آيد. درست. ولي اين‌جا صحبت از يك تمايل ناخودآگاه در مردان است كه تاثير مستقيم روي موفقيت زندگي مشترك دارد. مردان، حتي «منجمد»‌ترين‌شان، آن‌ها كه سال به سال هم قربان صدقه همسرشان نمي‌روند، در حالت طبيعي (و نه مثلا در وضعيت جنگي) در همه وجوه زندگي مشترك، مي‌خواهند رضايت همسرشان را جلب كنند. ممكن است اين حرف را هيچ وقت به زبان نياورند؛ ممكن است حتي از روش خودشان كه براي زنان روش مطلوبي نيست سعي كنند؛ ممكن است گاهي حتي اين تمايل ذاتي را فراموش كنند ولي به هرحال، آنچه خوشحال‌شان مي‌كند، رضايت همسرشان است. آن‌ها وقتي احساس مي‌كنند به نيازهاي همسرشان به بهترين نحو پاسخ داده‌اند، اعتماد به نفس و انگيزه بيشتري براي ابراز محبت و تلاش بيشتر براي رضايت همسرشان پيدا مي‌كنند. درست برعكس، وقتي مردان احساس كنند كه با وجود همه تلاش‌ها، نمي‌توانند همسرشان را خوشحال كنند، وقتي احساس بي‌كفايتي كنند، وقتي مدام در معرض انتقادات همسرشان باشند بدون آن‌كه بابت همه تلاش‌هايي كه مي‌كنند تحسين شوند، افسرده مي‌شوند؛ بي‌انگيزه مي‌شوند و در نتيجه، وضعيت از آنچه هست بدتر و بدتر مي‌شود. مردان به‌رغم ظاهر خشن‌شان، خيلي هم تي‌تيش ماماني هستند. پس، بدترين اشتباه يك زن مي‌تواند اين باشد كه همسرش را زير كوهي از انتقادات خفه كند.مردها پس از چنين موقعيتي، خيلي سخت به وضعيت عادي بر مي‌گردند.  شايد ظاهرا اتفاقي نيفتد ولي مردان در ناخودآگاه‌شان اعتماد به نفس‌شان را از دست مي‌دهند و اين نااميدي و بي‌انگيزگي باعث فاصله بيشتر آن‌ها با همسرشان مي‌شود. دقت كنيد كه هدف خانم محترم دقيقا برعكس بوده، او مي‌خواسته به مرد بگويد كه چقدر ناراحت است و چقدر مي‌خواهد از همسرش تلاش بيشتري ببيند!  در چنين وضعيت نااميد كننده‌اي، يكي از مكانيسم‌هاي دفاعي مردان، پناه بردن به فردي ديگر و تسكين دادن و پيدا كردن اعتماد به نفس مجدد در ارتباطي جديد است. چيزي كه وضع را باز هم بدتر و بدتر مي‌كند

 

یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 17:39 :: نويسنده : ابوذر

 

 

پژوهشگران علم روان‌شناسي در رتبه‌بندي فشارهاي رواني كه مي‌تواند يك فرد را تحت‌تاثير قرار بدهد، «ازدواج» را جزو پرفشارترين موقعيت‌هاي زندگي معرفي مي‌كنند. ‌تمايل نداشتن به ازدواج در ميان جوانان، چند سال است كه ذهن جامعه را به‌خود مشغول كرده. جدا از پيامدهاي اجتماعي اين موضوع، شناخت چرايي و چگونگي اين ‌تمايل نداشتن، مسئله‌اي مهم به‌نظر مي‌رسد. وقتي پاي ازدواج به ميان مي‌آيد، در دوره كنوني به‌طور طبيعي افراد متولد دهه 60 در خط مقدم انتخاب‌ها قرار مي‌گيرند.

 


 

مهم‌ترين بهانه‌هاي فرار


گفته مي‌شود كه در آقايان به‌علت‌هاي مختلفي مثل دغدغه‌هاي مالي و مسئوليت‌هاي متعدد و پيچيده، تمايل به ازدواج كاهش بيشتري يافته است اما شواهد حاكي از آن است كه ميل به تشكيل زندگي مشترك در خانم‌ها هم با كاهش جدي روبه‌روست. چيزي كه كمتر شنيده‌ايم دلايل اين كاهش تمايل به ازدواج است. نظرسنجي مجله تپش، نتايج جالب و تا حدود زيادي روشنگر را به ما ارائه داده است كه مي‌تواند مورد تحليل دقيق قرار بگيرد. در اين نظرسنجي، خانم‌هاي متولد دهه 60 دلايل مجرد ماندن خود را از ميان چند گزينه پيش‌بيني شده انتخاب كرده‌اند. بگذاريد به نتايج نظرسنجي نگاهي بيندازيم و پاسخ‌ها را بررسي كنيم. بيشترين درصدها به اين 3 گزينه مربوط مي‌شود: نداشتن خواستگار مناسب، ترس از ازدواج و گزينه آخر كه با عنوان «دلايل ديگر» مطرح شده. بين اين 3 گزينه كه بيشتر از 80 درصد پاسخ‌ها را در بر مي‌گيرند، به‌نظر مي‌رسد «ترس از ازدواج» پاسخ سر راست‌تري باشد. زيرا همين ترس از ازدواج مي‌تواند خود را در پاسخ‌هاي ديگر (مثل نداشتن خواستگار مناسب يا قصد ادامه تحصيل) پنهان كند. نداشتن خواستگار، مشكلات مالي و موانع مرسوم در مسير ازدواج، درصد زيادي را به‌خود اختصاص نداده‌اند اما به هرحال مشكلات قابل تاملي هستند.




 
چرا از ازدواج مي‌ترسند؟


پژوهشگران علم روان‌شناسي در رتبه‌بندي فشارهاي رواني كه مي‌تواند يك فرد را تحت‌تاثير قرار بدهد، «ازدواج» را جزو پرفشارترين موقعيت‌هاي زندگي معرفي مي‌كنند. ازدواج پس از موقعيت‌هايي مثل «از دست دادن افراد نزديك خانواده» و «جدايي»، مي‌تواند به‌عنوان رخدادي پراسترس كه يك فرد در طول زندگي ممكن است با آن روبه‌رو شود، ارزيابي مي‌شود. پس ترس از ازدواج، ترس غيرطبيعي نيست. به‌طور مشخص، ازدواج براي نسل‌هاي گذشته هم با استرس همراه بوده اما چه شده كه در سال‌هاي اخير، روند بالا رفتن سن ازدواج و در نهايت تمايل نداشتن به آن بيشتر شده است؟ شايد اين مسئله به‌طور عمده به تحول جامعه و عبور از دوران سنتي به دوران مدرن وابسته باشد كه آن را مي‌توان در چند محور از جمله موارد زير، پيگيري كرد.

1) بلوغ ديررس اجتماعي

امروزه فرزندان بايد مسيرهاي طولاني و پيچيده‌اي را تا رسيدن به استقلال شخصي طي كنند. تحصيلات، پيدا كردن شغل و توانايي استقلال مالي مي‌تواند سال‌هاي زيادي از عمر هر جوان را براي فراهم كردن يك زندگي مناسب، بگيرد. اين موضوع در حالي است كه معمولا آموزش‌هاي ارائه شده - چه از طرف والدين و چه از طرف نهادهاي آموزشي- چندان در بر گيرنده مهارت‌هاي لازم براي زندگي نيست.

2) به‌هم ريختن تعريف‌ها و نابساماني نقش‌ها

گذر از يك ساختار و نرسيدن به سازمان جديد، مشكلي است كه سال‌ها با آن دست و پنجه نرم مي‌كنيم. در شكل سنتي ازدواج چيزهايي مثل سن، انتخاب، وظايف و نقش‌ها تعريف مشخص‌تر و دقيق‌تري داشت اما امروزه اين مقياس‌ها به‌هم ريخته و تعريف مشخصي ندارد. به همين دليل ريسك تشكيل يك زندگي جديد بالا رفته و نگراني‌ها در مورد آن زياد شده است. از طرفي تداخل ارزش‌هاي سنتي و مدرن، اين موضوع را پيچيده‌تر مي‌كند؛ چيزهايي مثل تفاوت جايگاه زن در اجتماع، خانواده و مسئوليت‌هاي او، در مقابل فشار باورهاي سنتي يا مراسم و مراحل ناكارآمد ازدواج در دوره جديد، موانعي است كه خودبه‌خود اين موضوع را دشوارتر مي‌كند.

3) كمبود حمايت اجتماعي

زندگي كردن در جامعه امروزي، همه ما را به سمت فردگرايي بيشتر و دوري از روابط عاطفي گسترده سوق مي‌دهد. روابط ما محدود شده و مشكلات خود را بايد از ديگران پنهان كنيم. اين پنهان‌كاري تا جايي است كه تقريبا نمي‌دانيم ديگران با اين مشكل چگونه دست و پنجه نرم مي‌كنند. شك نكنيد اطلاعات عمومي كه توسط رسانه‌ها به دست ما مي‌رسد چندان كارگشا نيست. بچه‌هايي كه در دهه 60 به دنيا آمدند، احتمالا پدر و مادري دارند كه آن‌ها را از مشكلات دور نگه داشته و تنها توصيه والدين به آن‌ها خوب درس خواندن و موفقيت شغلي و اجتماعي بوده است! اين موضوع باعث شده كه اطلاعات بچه‌ها از والدين بيشتر باشد و در نتيجه اعتماد بچه‌ها به راه‌كارهاي آن‌ها كمتر. در نتيجه اضطراب رويارويي با موقعيت‌هاي زندگي افزايش مي‌يابد

 

یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, :: 17:35 :: نويسنده : ابوذر

 

 

تا به حال همیشه در صفحات زنان به آن‌ها می‌گفتیم که با همسرشان چگونه برخورد کنند، چگونه مشکلات‌شان را حل کنند، چگونه رفتارهای‌شان را مدیریت کنند و.... ولی آقایان نیز به چنین توصیه‌هایی احتیاج دارند به‌خصوص آقایانی که به رضایت و خوشحالی همسرشان اهمیت می‌دهند و به‌دنبال راه‌هایی برای بهتر کردن زندگی‌شان هستند آن‌ها می‌دانند وقتی زنان آنچه را که احتیاج دارند و می‌خواهند از همسرشان دریافت کنند، برنده اصلی مرد است چون داشتن یک زن خوشحال‌تر مساوی است با یک زندگی شادتر و یک خانه آرام‌تر.



همدردی کنید، نصیحت نکنید

اگر قرار باشد فقط یک چیز را در خودتان تغییر دهید تا به همسرتان نزدیک‌تر شوید، کافی است، وقتی او با شما درباره مشکلش صحبت می‌کند ؛فقط به حرف‌های او گوش دهید. لازم نیست که او را نصیحت کنید. او فقط می‌خواهد هنگامی که درد دل می‌کند به او توجه کنید، همدردی شما باعث می‌شود حال او بهتر شود و او به‌دنبال راه حل یا نصیحت نیست.



همیشه بگویید دوستش دارید


اگر عادت دارید با همسر یا نامزدتان همانند یکی از دوستان‌تان برخورد کنید باید بدانید که احتمالا او از رابطه‌اش با شما چندان خوشحال نیست، همه آنچه یک زن از مردش می‌خواهد عشق اوست و شما تا زمانی که به‌طور علنی این را به او نشان ندهید کافی نیست، فقط کافی است به‌طور مرتب با رفتارها و حرف‌های‌تان به او اظهار عشق کنید و یادش بیاورید که چقدر او را دوست دارید، تا او احساس کند که چقدر خوشبخت است که در کنار شما زندگی می‌کند.



اگر شما هم شاد باشید

یک مرد باید نسبت به چیزهایی که در زندگی‌اش دارد احساس شوق و اشتیاق داشته باشد (در کنار همسری که دوستش دارد) وگرنه روز به روز کسل‌تر می‌شود. این می‌تواند کار یا فعالیت فرهنگی یا... باشد. وقتی شما به نیازهای خودتان توجه کافی داشته‌باشید و سعی کنید استعداد‌های بالقوه خودتان را شکوفا کنید و با انجام دادن کاری که دوست دارید شاداب باشید، مسلما در کنار همسرتان نیز زندگی بهتری خواهید داشت و بهتر می‌توانید او را خوشحال کنید.



قدیمی‌ها را دور بزنید

اصلا کافی نیست که تنها مشارکت شما در خانه فقط آوردن پول باشد. همسرتان احتیاج دارد که به لحاظ عاطفی او را پشتیبانی کنید‌، او احتیاج به همراهی دارد که در تمام قدم‌های زندگی همراهش باشد از عوض‌کردن پوشک و آرام کردن کودک‌تان در شب گرفته تا تقسیم مساوی کارهای خانه. اگر همسرتان را دوست دارید عقاید قدیمی را که بعضی از کارها را زنانه می‌دانند دور بریزید و در همه کارها به همسرتان کمک کنید، مطمئن باشید در این حالت او نیز همراه بهتری برای شما خواهد بود.
 


درد دل کنید


مردی که هیچ وقت یا به ندرت احساساتش را با همسرش در میان می‌گذارد و با او درددل نمی‌کند مسلما در آینده‌ای نه چندان دور همسرش را ناامید خواهد کرد.
این کار نه‌تنها برای خود او و سلامتش بهتر است چون کسی را دارد که با او حرف بزند بلکه وقتی همسرش احساس کند که شوهری دارد که می‌تواند احساساتش را با او شریک ‌شود احساس نزدیکی بیشتری می‌کند و در نتیجه در زندگی خوشحال‌تر خواهد بود و زندگی شیرین‌تری خواهد داشت.



این تاریخ‌ها را فراموش نکنید


به‌عنوان یک اصل مهم در زندگی شما هیچ وقت نباید تولدها و سالگردها را فراموش کنید، فراموش‌کردن هرکدام از این وقایع مهم برای همسرتان نشانه این است که در زندگی شما اولویت اول را ندارد. اگر شما یکی از این وقایع را فراموش کردید و او اعتراضی نکرد یعنی کاملا دلش شکسته و از شما قطع امید کرده ‌است. او حتی وقایع نه چندان مهم را نیز به خاطر می‌سپارد و دوست دارد برای سالگردهای آن وقایع نیز با شما جشن بگیرد، اگر می‌خواهید او را غافلگیر کنید و به معنی واقعی کلمه اهمیتش را در زندگی‌تان یادآور شوید این سالگردها را به خاطر بسپارید، مثلا سالگرد نخستین باری که به او اظهار عشق کردید یا سالگرد نخستین بار که او را دیدید یا... با یادآوری هرکدام از این وقایع او روی شما حساب دیگری باز خواهد کرد و تمام ناراحتی‌های گذشته را فراموش می‌کند.



تا می‌توانید حرف بزنید


اگر نتوانید درباره موضوعاتی به جز مسائل مالی، بچه‌ها، کارهای خانه، شغل و مسائل کاری و....با همسرتان یک گفت‌وگوی خوب داشته‌باشید زندگی‌تان دیر یا زود خسته‌کننده و کسل‌کننده خواهد شد و هم شما و هم همسرتان نسبت به زندگی زناشویی بی‌میل خواهید شد. سعی کنید با همسرتان درباره موضوعاتی متفرقه‌ای چون فیلم‌ها، کتاب‌ها‌، خاطرات دوران کودکی، رویاها و... گفت‌وگو و بحث کنید.




برایش وقت بگذارید


زنان بسیاری هستند که وقتی می‌خواهند میزان علاقه همسرشان را بسنجند به‌مدت زمانی توجه می‌کنند که شوهرشان به آن‌ها اختصاص می‌دهد و اگر این مدت کوتاه باشد، خانم ممکن است فرض کند شوهرش علاقه چندانی به او ندارد. بهتر است وقتی همسرتان از شما خواسته‌ای دارد در سریع‌ترین زمان ممکن خواسته او را اجابت کنید، اگر هم کار دارید، می‌توانید با یک یا 2جمله او را مطمئن کنید که حواس‌تان به او هست و خیلی زود به سراغش خواهید رفت.




فعالیتی خارج از خانه داشته باشید


یکی از چیزهایی که هر زنی از مردش انتظار دارد این است که زمان‌هایی را خارج از خانه با او بگذراند. زنان دوست دارند زندگی را‌ همراه مردشان تجربه کنند، البته نگران نباشید منظور ما این نیست که همه جا همراهش بروید. انجام فعالیت‌هایی چون کوهنوردی، پیــاده‌روی و... می‌توانند باعث شوند هر 2 باهم لذت ببرید، اگر هیچ‌کدام‌تان فعالیت‌های ورزشی را دوست ندارید می‌توانید به‌دنبال انجام کارهایی باشید که در آن‌ها تبحر دارید و سعی کنید آن‌ها را به همسرتان نیز یاد دهید.



کمی منظم باشید

همه زنان نفرت دارند و دوباره تکرار می‌کنیم نفرت دارند از این‌که مدام پشت همسرشان حرکت کنند و نا‌منظمی‌های او را مرتب کنند. حتی ادب و مهربانی شما هم حکم می‌کند تا کارهای مربوط به‌خودتان را انجام دهید مثلا لباس‌های کثیف‌تان را به جای این‌که وسط اتاق بریزید جمع کنید در سبد لباس چرک‌ها بگذارید، در شستن ظرف‌ها کمک کنید یا در جمع‌آوری خانه همراه همسرتان باشید و وسایل‌تان را جمع کنید.
 


بهترین هدیه برای او

زنان عاشق این هستند که همسر یا نامزدشان زمانی را با خانواده او بگذرانند، حتی اگر علاقه چندانی به خانواده همسرتان ندارید و خیلی راحت نمی‌توانید با مادر زن یا پدرزن‌تان صحبت کنید اما گاهی به همسرتان پیشنهاد دهید که همراه هم به دیدن خانواده‌‌اش بروید. باور کنید این برای او همچون یک هدیه می‌ماند چون می‌فهمد که شما برای خانواده‌اش ارزش قائل هستید. این پیشنهاد شما در او احساسات بسیار خوبی به‌وجود می‌آورد در نتیجه از دادن چنین پیشنهادی نترسید.

چهار شنبه 18 آبان 1390برچسب:, :: 10:10 :: نويسنده : ابوذر


همه انسان‌ها گاهی دلسرد و مایوس می‌شوند ولی انسانی که همیشه دلسرد است، نظر نادرستی در مورد روابط انسانی خواهد داشت، برای چنین فردی زندگی مطلوب نیست.

ما گاهی اوقات علیرغم حس و نیت خود، با رفتارمان همسرمان را دلسرد می‌کنیم. چهار روش دلسرد کردن وجود دارد:

1- سلطه‌گری زیرکانه

گاهی اوقات احساس می‌کنیم روش ما، بهترین روش و تنها راه موفقیت و تنها راه رسیدن به هدف است، در نتیجه برای آنکه کارها درست انجام شود، تصدی کارها را به عهده گرفته و پیشرفت همسرمان را نادیده می‌گیریم. در این حالت ، علیرغم این که حسن نیت داریم، عملاً زیرکانه سلطه‌گری می‌کنیم. این سلطه‌گری، همسر ما را دلسرد کرده و در او احساس طرد شدن ایجاد می کند.

2- ترساندن

وقتی انتظارات شما از همسرتان انتها ندارد، او نتیجه می‌گیرد که هر چقدر موفق شود هم نمی‌تواند به ملاک‌های شما برسد. ترساندن مثل سلطه گری زیرکانه، احساس طرد شدن و دلسردی را در همسرتان دامن می‌زند. این روش گاهی اوقات موجب افسردگی و حتی طلاق می‌شود.

3- تصدیق نکردن پیشرفت

تصدیق نکردن پیشرفت یکدیگر، صورت دیگری از دلسردی زیرکانه است. سکوت باعث می‌شود همسرتان بازخورد لازم برای ادامه دادن تلاش‌هایش را نگیرد. این عمل نیز، در طرف مقابل احساس طرد شدگی ایجاد می‌کند.

4- حساسیت بیش از حد

اگر پیرو این فرض غلط باشید که «من وقتی کسی می‌شوم که از دیگران بیشتر باشم» هرگاه برتری خیالی شما به خطر بیفتد، دست به حمله می‌زنید. برای مثال، اگر همسرتان از سر و وضع و لباس مرد یا زن دیگری تعریف کند، از دستپخت او تعریف کند یا محبت و راحتی زن یا مرد دیگری را بستاید، اظهارات او را حمل بر تحقیر خودتان خواهید کرد و عصبانی می‌شوید. و بالاخره این حساسیت بیش از حد بر مشارکت و خطر پذیری در زندگی زناشویی تأثیر می‌گذارد. چنین زن و شوهرهایی، حرف یکدیگر را طور دیگری می‌شنوند و محتاط می‌شوند

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 16:20 :: نويسنده : ابوذر

در چند سال اخیر‌، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان به بررسی اطلاعات درباره پرسشی پرداخته‌اند كه قبلاً‌ برای فلاسفه مهم بود: چه چیزی باعث رضایت ما می‌شود؟
پژوهشگران به این منظور تحقیقات گسترده‌ای در سراسر جهان انجام داده‌اند تا ببینند چگونه چیزهایی مانند پول، نگرش، فرهنگ، حافظه، تندرستی، نوع‌دوستی و عادات روزانه بر احساس بهروزی ما تأثیر می‌گذارد. حوزه جدید روان‌شناسی مثبت پر از یافته‌های جدیدی حاكی از آن است كه اعمال ما تأثیر چشمگیری بر احساس خوشبختی و رضایت ما از زندگی دارد. 10 راهبرد ثابت‌شده برای افزایش رضایت عبارتند از:
1. لحظات روزانه زندگی را درك كنید
هر از چندی مكث كنید تا گل سرخی را ببویید یا كودكان را حین بازی تماشا كنید. كسانی كه درنگ می‌كنند تا وقایعی را كه به‌طور عادی با عجله پشت سر می‌گذارند، ببینند یا در طول روز به وقایع خوشایند روزانه فكر می‌كنند، افزایش قابل توجهی را از نظر رضایت و كاهش افسردگی گزارش می‌كنند.
 
2. از مقایسه بپرهیزید
چشم و هم‌چشمی جزئی از بسیاری از فرهنگ‌هاست اما مقایسه خودمان با سایرین می‌تواند به رضایت و عزت نفس لطمه وارد كند. به جای مقایسه كردن با دیگران، توجه خود را به دستاوردهای شخصی معطوف كنید تا به رضایت بیشتری دست یابید.
 
3. بیش از اندازه به پول توجه نكنید
كسانی كه پول را در رأس فهرست اولویت‌های خود قرار می‌دهند، بیشتر در معرض افسردگی، اضطراب و عزت نفس پایین هستند. این امر در ملل و فرهنگ‌های گوناگون یكسان است. هر چقدر بیشتر رضایت را در كالاهای مادی بجوییم، كمتر آن را می‌یابیم. رضایت، عمر كوتاهی دارد و گذراست. پول‌دوستان نیز در آزمون پویایی و خودشكوفایی نمره اندكی می‌گیرند.
 
4. اهداف معنادار داشته باشید
كسانی كه برای تحقق چیزی ارزشمند تلاش می‌كنند، بسیار راضی‌تر از كسانی هستند كه رؤیاها یا آرزویی ندارند. این اهداف می‌تواند به سادگی یاد‌گرفتن مهارتی جدید یا بار آوردن بچه‌ها به شیوه‌ای اخلاقی باشد. انسان همواره برای رشد به نوعی معنا نیاز دارد. به گفته دانشمندان، رضایت و خوشبختی در محل تلاقی لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل كار و چه در خانه آن است كه فعالیت‌هایی انجام دهیم كه از نظر شخصی هم لذت‌بخش و هم مهم باشد.
 
5. در كار ابتكار به خرج دهید
میزان رضایت شما از شغل تا حدی به ابتكاری كه به خرج می‌دهید، بستگی دارد. محققان معتقدند هنگامی كه خلاقیت به خرج می‌دهیم، به دیگران كمك می‌كنیم و راه‌های بهبود در امور را پیشنهاد می‌كنیم یا كارهای اضافی انجام می‌دهیم، از كارمان بیشتر احساس اغنا می‌كنیم.
 
6. دوست پیدا كنید و به خانواده اهمیت دهید
افراد راضی معمولاً‌ خانواده دوست و روابط بهتری دارند. اما صرف كمیت رابطه با افراد كافی نیست، بلكه كیفیت آن نیز اهمیت دارد. انسان به رابطه نزدیك نیاز دارد؛ رابطه‌ای كه در برگیرنده تفاهم و توجه باشد.
 
7. لبخند بزنید، حتی زمانی كه حالش را ندارید
به‌نظر ساده می‌رسد اما بسیار مؤثر است. افراد راضی امكانات موجود، فرصت‌ها و موفقیت را می‌بینند. وقتی آنان به آینده نگاه می‌كنند، خوشبین هستند و وقتی گذشته را مرور می‌كنند، معمولا گزینه‌های مثبت را می‌بینند. حتی اگر از بچگی اینگونه بزرگ نشده‌اید كه نیمه پر لیوان را ببینید، با تمرین نگرش مثبت به عادت تبدیل می‌شود.
 
8. طوری تشكر كنید كه گویی واقعاً قدردان هستید
كسانی كه عادت به سپاسگزاری دارند، معمولاً‌ سالم‌تر و‌ خوشبین‌تر هستند و بیشتر به سوی تحقق اهداف پیشرفت می‌كنند. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی كه به كسانی كه به آنان كمك كرده‌اند، نامه تشكرآمیز می‌نویسند، از نظر رضایت در سطح بالا و از نظر افسردگی در سطح پایینی قرار دارند. به علاوه اثر یك نامه تشكرآمیز تا هفته‌ها طول می‌كشد.
 
9. از خانه بیرون بروید و ورزش كنید
تحقیقات نشان می‌دهد كه ورزش می‌تواند به اندازه داروها در درمان افسردگی مؤثر باشد و در عین حال هیچ‌گونه عوارض جانبی نیز نداشته باشد. به علاوه، هزینه آن نیز به‌مراتب كمتر است. ورزش منظم حس تحقق چیزی را به انسان می‌دهد، امكان تعامل با دیگران را فراهم می‌كند، هورمون‌های عامل احساس خوب را در بدن آزاد می‌كند و عزت نفس را افزایش می‌دهد.
 
10. بخشش را فراموش نكنید
نوع‌دوستی و بخشش را به جزئی از زندگی خود تبدیل كنید و از این كار مقصودی را بجویید. محققان می‌گویند كمك به همسایه، داوطلب‌شدن برای انجام كارهای عام‌المنفعه یا اهدای كالا و خدمات باعث ایجاد احساس خوبی در شخص می‌شود كه مزایای زیادی از نظر تندرستی به همراه دارد كه از ورزش كردن یا ترك كردن سیگار هم بیشتر است. گوش كردن به درد دل دوست، یاد دادن مهارت‌ها، توجه به موفقیت‌های دیگران و روحیه گذشت نیز به رضایت می‌افزاید. محققان می‌گویند كسانی كه برای دیگران خرج می‌كنند، بیشتر از كسانی كه برای خودشان خرج می‌كنند، احساس رضایت می‌كنند.

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 16:19 :: نويسنده : ابوذر

شکاکیت بیماری افراد ضعیف النفس و بداندیش است. هرکس دو عنصر اساسی حسادت و خودکم بینی را داشته باشد به شکاکیت هم دچار خواهد شد .البته گاهی هم ممکن است ابتدا زمینه های شک به وجود آید و سپس فرد مشکوک با افراط در شک ،دچار ضعف اخلاقی و حسادت نیز بشود. بنابراین برای درمان آن،ضمن پاکسازی زمینه های شک، با این دو عامل نیز باید مبارزه کرد. تنها، کسی که همسر شکاکی داشته باشد می داند شکاکیت چه درد بی درمانی است و چه جهنمی از آن ساخته می شود.
************************************
فرد شکاک اعم از زن یا مرد، به اندازه تسلط، نفوذ و توانی که در زندگی دارد، همسرش را محدود و محروم می سازد. فرد شکاک حتی اگر در زمان حال مسئله ای برای شک کردن پیدا نکند، مشکلاتی را برای آینده فرض کرده و به عملکرد درست همسرش در مقابل آن مشکلات فرضی شک می کند. لذا اگر چه امتناع از توضیح و استدلال منطقی، وضعیت فرد شکاک را بدتر می کند، اما پاسخ دادن و روشن کردن نقاط مبهم نیز، چندان مشکلی را حل نمی کند. مثلا اگر زنی اکنون از تعهد و وفاداری همسرش مطمئن است و به دلیل اقدامات منطقی و صداقت او دلیلی برای ایراد گرفتن پیدا نمی کند، فرض می کند در آینده کسی قصد فریب همسرش را خواهد داشت; آنگاه به وفاداری و تعهد همسر خود در شرایط فرضی آینده شک می کند لذا بازهم آرامش نخواهد داشت. یک کارشناس ارشد روانشناسی می گوید: "این افراد تصور می کنند در صورت بروز مشکل نمی توانند آن را حل کنند پس تلاش می کنند از وقوع مشکل جلوگیری کنند.
*************************************
اتفاقات را فاجعه آمیز و بزرگ می بینند و پیامدهای آن را بسیار ناگوار و تلخ می شمارند و ابعاد منفی یک حادثه را عمق می دهند به این دلیل برای واقع نشدن حادثه، مدام در آینده زندگی می کنند و از حال لذت نمی برند. به این ترتیب اغلب از احساس نارضایتی مدام و اضطراب در رنج هستند و از آن جا که نمی توانند آینده را به طور کامل پیش بینی کنند و مانع وقوع حوادث ریز و درشت شوند هرگز به رضایت از زندگی دست پیدا نمی کنند. در واقع آنها حتی اگر مشکلی نداشته باشند همیشه در اضطراب مشکلات احتمالی آینده هستند و نمی توانند به رضایت خاطر برسند. وی درباره نحوه برخورد با افراد شکاک می گوید: همسران نقش مهمی در گرایش یکدیگر به شک و بدبینی و یا درمان آن دارند، گاهی همسران به شک و دودلی یکدیگر دامن می زنند و وقتی نقطه ضعف همسرشان را می یابند او را از این طریق تحت فشار قرار می دهند در حالی که این رفتارها به بغرنج تر شدن اوضاع منجر می شود."
**************************************
اگرچه شکاکیت مردان مشکل سازتر است اما ندرتا مردی با این بیماری دست و پنجه نرم می کند در حالی که شکاکیت در بین زنان کم و غیرمعمول نیست. رواج شکاکیت بیشتر در بین زنان دلایل خاصی دارد که به شرایط نامتعادل زندگی زنان در جوامع باز می گردد. ترس و توجه عمیق به خطراتی که خانواده ها را از هم می پاشد از این دلایل است. وقتی ازدواج مجدد مرد متاهل به راحتی امکانپذیر است; وقتی همه ما از برخی ازدواجهای زیر زمینی اطرافیانمان اطلاعاتی داریم، طبیعی است که نگران باشیم. وقتی بدحجابی و بی قید و بندی در بسیاری از محیط های کاری فاسد، منجر به فروپاشیدن خانواده ها می شود; وقتی تجربیات متعددی ثابت کرده است که هر زندگی محکمی هم تزلزل پذیر است، ترس زن خانواده دار، نیز پیامدی طبیعی خواهد بود.
**************************************
بنابراین ترس، عمده ترین عامل شکاکیت زنان محسوب می شود. بی توجهی به این ترس و دامن زدن به آن با شکل های مختلف شوخی، لاابالی گری، امتناع از توضیح رفتارهای مبهم و... می تواند عامل تقویت شک باشد که در این صورت خود مردان هم در جهنمی که برای خود می سازند، مقصرند .مردها باید رفتاری منطقی و واضح داشته باشند. پنهانکاری و ایجاد ابهام، شک ساز است. اما زنان نیز باید بپذیرند که وقتی دچار شک و وسواس هاس شک می شوند رفتاری بسیار غیر منطقی دارند. خیلی از اوقات نحوه سوال پرسیدن یا محتوای سوالات، موجب توهین به مرد است و همین امر سبب خود داری او از پاسخ نیز می شود. زنان ،خود نیز اگر بنا باشد برای هرکار کوچک و بزرگی توضیح بدهند خسته و عصبانی خواهند شد. چنانچه مردی از نظر اطرافیان متعهد و خانواده دار تلقی شود ،ایراد ها و شک و وسواس های زن بی مورد و از روی بیماری شکاکیت است و زن موظف است با آن مبارزه کند مگر اینکه واقعا دلایلی منطقی و واضح برای شک ارائه دهد که نه تنها از نظر خود زن ،بلکه از نظر دیگران هم منطقی حساب شود. به هر حال وقتی شک و وسواس ایجاد شد همسران هر دو وظیفه دارند آن را از بین ببرند قسمت بیشتر درمان، وظیفه خود شکاک است و قسمت دیگر وظیفه همسر اوست.
***************************************
در راه مبارزه با شک، مشورت کردن با مشاورین مجرب بسیار خوب و کارساز است. تقویت زمینه های اعتماد در وجود خود فرد شکاک نیز راهکار اصلی محسوب می شود. شکاک نه تنها نسبت به همسر، بلکه نسبت به همه اطرافیان خود به تمرین اعتماد احتیاج دارد. تقویت توکل و ایمان به خدا نیز بسیار مفید است .اصلا یکی از پایه های شک، ضعف ایمان است. زیرا زمینه های شک همواره در دنیا فراهم است. افراد خود باید با رعایت بهداشت معنوی و اخلاقی از ابتلا به آن ایمن باشند. فرد شکاک، قطعا از ایمان ضعیفی برخوردار است. توکل به خداوند هیچ گاه شک و سو»ظن را تقویت نمی کند بلکه آن را به کلی از بین می برد. کسی که معتقد است خدای مهربان و مقتدری هست که در مواقع نیاز به کمک بنده می شتابد و او را به بهترین شکل ممکن یاری می رساند، هیچگاه از خیانت اطرافیان خود و یا هر حادثه احتمالی هولناک دیگری نخواهد ترسید. بیکاری نیز زمینه های شک را تقویت می کند. فرد شکاک باید به کار یا هنری که مورد علاقه اوست و واقعا فکر و قلبش را مشغول می کند، اشتغال ورزد. هرکاری که موجب درمان حسادت و تقویت اعتماد به نفس باشد، هم در درمان شک موثر است که باید راهکارهای آن را در موضوعات حسد و اعتماد به نفس جستجو کرد.

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : ابوذر

 
شما خیلی راحت می توانید هر آنچه می خواهید به شوهرتان بگویید اما اگر مراقب صحبت کردن خود نباشید، ممکن است او صحبت های شما را به شکلی ناخوشایند درک کند. شاید شما نگرانی های معقولی داشته باشید یا می خواهید به موضوع هایی اشاره کنید که در زندگیتان نقشی اساسی دارد اما بیان این مسایل با روشی نادرست، در مدت زمانی طولانی، احساسات شوهرتان را جریحه دار و رابطه بین شما را متشنج می کند. به قول «جودی فورد»، روان درمانگر آمریکایی و نویسنده کتاب «هر روز با عشق»، مهارت سخن گفتن مهرآمیز را تمام زوج ها باید بیاموزند...
از نظر او ۸ جمله کلیشه ای وجود دارند که هرگز نباید به مهم ترین فرد زندگی تان بگویید:
۱) تو دقیقا مثل پدرت هستی!
هرگز این جمله را به کار نبرید. این عبارت بسیار ناخوشایند و تحقیرآمیز است چرا که شوهرتان را نگران می کند شاید بدترین خصلت فامیلی اش را بروز داده است. هرگاه این جمله به ذهن تان رسید، کمی صبر کنید و درباره تفکری که پشت این موضوع است، دقت کنید. ممکن است او این رفتار را نوعی تحقیر بداند. شما باید موضع خود را از تحقیر کردن تغییر دهید و به طور مستقیم درخواست منطقی و عاقلانه تان را بیان کنید. مثلا بگویید: «عزیزم! وقتی که ساندویچت را تمام کردی لطفا ظرفت رو روی سینک بذار». با این روش شما به خواسته خودتان، بدون رنجاندن همسرتان رسیده اید.
۲) چه زمانی می خواهی دنبال یک کار جدید بگردی؟
ابتدا بهتر است ببینید چرا مایلید همسرتان یک شغل جدید پیدا کند! آیا زمان زیادی را که خارج از خانه می گذراند، دوست ندارید؟ آیا فکر می کنید از نظر شغلی باید در مراحل بالاتری قرار داشته باشد؟ آیا حقوق اش کافی نیست؟ قبل از اینکه مطالبی را بیان کنید که برای همسرتان رنج آور باشد، کلاهتان را قاضی کنید و ببینید چه موضوعی باعث آزار شما شده. با چنین جمله هایی توانایی های او را در حمایت از خود و فرزندتان مورد انتقاد قرار ندهید چرا که بخشی از ارزیابی یک مرد از خودش، به اینکه تا چه حد می تواند از خانواده اش حمایت کند، مربوط می شود پس تحقیر او در این محدوده حساس می تواند یک ضربه خطرناک باشد. برای اجتناب از این مساله، گفت وگوهایی پیوسته درباره کار هر دو نفرتان، جاه طلبی های شغلی و نگرانی های مالی داشته باشید. اگر شما مشکلی در رابطه با درآمد همسرتان دارید، این گفت وگوها فرصتی است که می توانید در مورد سطح زندگی تان با او صحبت کنید. هیچ گاه شوهرتان را در موضع تدافعی قرار ندهید.
۳) مادرم درباره اینکه این کار را انجام خواهی داد به من هشدار داده بود
این مساله گاهی شوهرتان را به شدت عصبانی می کند چون او متوجه می شود دیگران از آنچه در خانه شما می گذرد، مطلع اند. خانم ها معمولا در جریان مشاجره ها سعی می کنند حرف خودشان را به کرسی بنشانند و برای این کار از هر دلیل و برهانی استفاده می کنند. این رفتار مثل این است که شما یک قشون را در جبهه ای خودی، آماده رزم کنید. این اندیشه صحیح نیست چرا که به همسرتان نشان می دهید همسو با او و پیوندتان نیستید. شما نباید اجازه دهید عقاید دیگران به رابطه شما تحمیل شود. اگر چه در واقعیت نگرانی هایی وجود دارد و و مادرتان آنها را به شما گوشزد کرده اما درمورد طرز بیان این نگرانی ها فکر کنید. شاید مادر شما گفته همسرتان خیلی خسیس است. اگر این گفته واقعا صحت دارد به او بگویید: «چرا گاهی در رابطه با خرج کردن برای چیزهایی که مورد نیازمان است، بی میل هستی؟» در این حالت به شکلی خلاقانه با مشکلات کنار می آیید. در اختلاف هایی که برایتان پیش می آید، دقیقا به ریشه مساله ای که شما را برآشفته کرده است، توجه کنید. پیدا کردن یک راه حل معقول احساس بهتری در مقایسه با بیان برخی کلمات ناشایست به وجود خواهد آورد.
۴) کمک نمی خواهم؛ خودم انجام می دهم!
این عبارت از دو جنبه آزاردهنده است؛ اول اینکه نقش بنیادین شوهر را به عنوان یک پشتیبان و فردی لایق در خانه زیر سوال می برد. ثانیا بدیهی است که وقتی یک فرد بالغ متوجه شود سعی و تلاشش بی ارزش است، دچار آشفتگی می شود. بیان این جمله به دفعات، باعث می شود همسرتان فکر کند او هرگز نمی تواند کاری را درست انجام دهد یا اعمالش به هیچ وجه باعث خوشحالی شما نمی شود. اگر شوهرتان در حال انجام کاری است که شما فکر می کنید اشتباه است، سعی کنید اول اهمیت آن کار را پیش خودتان بسنجید. فراموش نکنید که فقط به خاطر اینکه انجام کاری متفاوت با نحوه عمل و تفکر شماست، غلط نیست. به یاد داشته باشید که او هم مثل شما فردی بالغ است. بهتر است اگر او کاری را به شکلی نامناسب انجام می دهد و شما از انجام این کار عصبانی می شوید، آن محیط را ترک کنید.
۵) تو همیشه .... تو هیچ وقت...
زوج ها نباید هرگز از این جمله ها استفاده کنند. این دو عبارت جوی منفی در خانه به وجود می آورد. چنین برخوردهایی ارتباط شما را ناقص می کند و طرف مقابل را در حالتی تدافعی قرار می دهد. اگر مشکلاتی منطقی وجود دارد مثل اینکه «آیا او عمدا تمام ابزارش را در گاراژ پراکنده کرده» یا «غالبا فراموش می کند باک بنزین را بعد از استفاده پر کند» از کلی گویی پرهیز و سعی کنید روی نزدیک ترین موضوعی که باعث ناراحتی شما شده تمرکز کنید. در خصوص رفتارهای او داوری نکنید. شاید احساس کنید که با این رفتارها به شما توهین شده ولی ممکن است او چنین قصدی نداشته باشد. بیشتر مردها دوست دارند کاری که همسرشان را خوشحال می کند، انجام بدهند و این مساله کاملا به نحوه درخواست شما مربوط می شود.
۶) فکر می کنی با این شلوار یا کت بهتر به نظر می رسی؟!
شما با پرسیدن این سوال تلاش می کنید به اضافه وزن او اشاره کنید؟ اگر جواب شما مثبت است بدانید که شوهرتان از این جمله هیچ چیز قابل لمسی دریافت نمی کند. شاید فکر کنید خیلی زیرکانه و غیرمستقیم پیغام خود را می رسانید اما در حقیقت به قیافه او توهین می کنید بدون اینکه نگرانی واقعی خود را در رابطه با سلامتی اش نشان دهید. به جای جمله بالا می توانید با چیزی که شما در ظاهر او دوست دارید، شروع کنید؛ مثل: «وقتی که تو پیراهن آبی می پوشی، من خیلی بیشتر از چشم های آبی ات خوشم می آید.» بعد نگرانی خود را در رابطه با اضافه وزن او در چارچوب سلامت مطرح کنید. وقتی که درخواست خود را ملایم تر مطرح کنید، موقعیت های بیشتری برای بیان پیشنهادهای مفید خواهید داشت.
۷) وقتی با دوستانت هستیم تنها وقتمان را تلف می کنیم!
اینکه همسرتان دوستی دارد که شما هم صحبتی و رفت و آمد با او را دوست ندارید، ایرادی ندارد. هیچ متخصصی توصیه نکرده زوج ها باید دوستان یکدیگر را به شکلی کامل بپذیرند اما مشکل وقتی حادتر می شود که شوهرتان را به خاطر انتخاب دوستانش تحقیر کنید. او از رفتار شما چنین برداشت می کند که شما ترجیح می دهید دوستان شوهرتان را برای او گزینش کنید. هیچ کس چنین رفتاری را نمی پذیرد. چنین جمله ای، جایگزین مناسبی است: «عزیزم! تو می دونی که علایق من با کارهایی که تو و دوستت انجام می دهید یکی نیست، پس چرا یک میهمانی دوستانه دو نفره برپا نمی کنی؟» به خاطر داشته باشید که هیچ یک از قوانین ازدواج، حکم نمی کند که شما دو نفر هر کاری را با هم انجام دهید. در چنین رفت و آمدهایی شوهر شما می خواهد زمان کوتاهی را با دوستش تجربه کند و اصلا این مساله که شما از این زمان لذت می برید یا از طنزهای دوستش آزرده خاطر هستید، او را درگیر نگرانی نمی کند. اگر یک فرد واقعا دوست مناسبی نیست به احتمال زیاد شوهر شما به مرور زمان این مساله را درک خواهد کرد درحالی که اگر شما بخواهید که او را رها کند، ممکن است هرگز این اتفاق نیفتد.
۸) تو نمی توانی از فرزندمان مراقبت کنی!
شاید از اینکه شوهرتان در انجام کارهای فرزندتان با شما سهیم نمی شود، دلخور هستید اما آیا هیچ وقت فضای مناسبی را برای همکاری او به وجود آورده اید؟ در پایان یک روز کاری پردردسر، هیچ مردی تمایلی برای تبدیل شدن به پدری خوب و فعال ندارد به خصوص اگر تمام تلاش هایش نادیده گرفته شود. اگر مردی همیشه احساس کند که رفتارهای پدرانه اش غلط است به تدریج ارتباط عاطفی اش با کودک کمتر می شود. اجازه بدهید پدر، پدر باشد با تمام کاستی ها. به هر حال این مرد با تمامی ویژگی هایی که دارد برای یک عمر پدر فرزند شماست. مطمئن باشید او می داند چطور به خوبی شما بچه را تمیز کند یا به او غذا دهد. فقط ممکن است جزییات انجام این کارها کمی با شما متفاوت باشد. اگر مواردی مثل نحوه استفاده از کالسکه یا شماره تلفن متخصص اطفال را باید بداند، آنها را به طور خلاصه به او بگویید یا جایی یادداشت کنید.
   

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 16:17 :: نويسنده : ابوذر

 

در سال های اخیر، به ویژه در سنین زیر ۳۰ سال، شاهد ازدواج هایی هستیم که به باور خیلی ها، خارج از عرف است، مثلا دختری ۲۶ ساله تصمیم می گیرد با پسری ۲۱ ساله ازدواج کند...
گاهی در مراحل اولیه و با توجه به فشار خانواده ها طرفین از این کار صرف نظر می کنند ولی گاهی هم عروسی سرمی گیرد. برای بررسی معضلات و آسیب های چنین ازدواج هایی با دکتر بدری السادات بهرامی، مشاور خانواده و مدرس دانشگاه، گفت وگو کردیم.
▪ خانم دکتر! در سال های اخیر ازدواج دختران با پسران کوچک تر از خود که معمولا هم خانواده ها و هم جامعه با آن مخالف اند بیشتر شده است. دلیل افزایش چنین ازدواج هایی چیست؟
معمولا پسر جوانی که نیاز عاطفی به او فشار می آورد ولی هنوز آمادگی تشکیل خانواده و زندگی مستقل ندارد، با مشاهده موفقیت مالی و اجتماعی دختر خانمی که دانشگاه را به پایان رسانده، مشغول کار است، درآمد دارد و نسبت به او ابراز تمایل می کند، سست می شود. خانواده اش را وادار می کند با ازدواج او موافقت کنند. این اتفاق در سنین بالاتر هم می افتد، مثلا دختری ۳۷ ساله با پسری ۳۳ ساله ازدواج می کند ولی پس از مدتی به زنی سرخورده تبدیل می شود و پایانی تلخ رقم می خورد.
▪ آفت چنین ازدواج هایی چیست؟ چرا اطرافیان مدام تکرار می کنند این اقدام عاقبت خوشی ندارد؟
چون معمولا وقتی چند سالی از زندگی می گذرد، پسر سر و سامان می گیرد و بعد از یافتن شغل خوب و جایگاه اجتماعی مناسب، حس می کند دلایل لازم برای ماندن در این زندگی را ندارد، بنابراین کم کم رابطه اش با همسرش سرد می شود. زن هم حس می کند پلکان ترقی و رشد همسرش بوده و حالا که چند سال از زندگی مشترک گذشته، دیگر از این زندگی خسته شده و او را نمی پسندد. اگر فرزندی هم داشته باشند، شرایط بدتر می شود زیرا بچه به شدت آسیب می بیند. خانم هایی که سن بیشتری دارند، سن و احساسات خود را برای مادر شدن مناسب می دانند و اصرار دارند بچه دار شوند. آقایان هم با وجود اینکه با توجه به سن و سال و احساساتشان، تمایلی به این کار ندارند، می پذیرند. بچه های والدینی که بدون عشق و عاطفه کنار هم زندگی می کنند، صدمه می بینند زیرا پدر و مادرشان اغلب از خانه گریزان هستند.
▪ مرد با تمایل و میل باطنی خود با خانمی که از او بزرگ تر است ازدواج می کند پس چرا معمولا برای جدایی پیشقدم می شود؟
مرد جوان به مرور همسرش را تنها می گذارد چون در مقایسه ای درست یا غلط، درمی یابد می توانسته با دختری که ۱۰ یا ۱۵ سال از همسر فعلی اش کوچک تر بوده، ازدواج کند و به خود این حق را می دهد که خانواده اش را ترک کند. درنهایت زن می ماند و انتخاب اشتباهی که چند سال قبل بر آن اصرار داشته و تصمیمی که براساس احساسات و کورکورانه گرفته است. این خانم?ها معمولا قبل از ازدواج معتقدند مخالفانی که تکرار می?کردند «موقعیت تو برای او مهم است نه خودت» یا «او به خاطر خودت مشتاق به ازدواج نیست» به آنها حسودی کرده اند!
▪ چرا چنین ازدواج هایی این روزها زیاد دیده می شود؟
چون سن ازدواج بالا رفته و بیشتر پسرها یی که به سن ازدواج می رسند، تمایلی به تشکیل خانواده ندارند. به جز مشکلات اقتصادی، خیلی از مشکلات و معضلات اجتماعی که گریبانگیر جامعه شده، از جمله وجود زنان خیابانی به تجرد ناخواسته دختران و پسران منجر شده است. به علاوه چون این روزها خانم ها می توانند در عرصه های مختلف اجتماعی حضور پیدا کنند، موقعیت و جایگاه خوبی در جامعه به دست می آورند و با گروه های مختلف سنی هم در تماس قرار می گیرند. این ارتباط ها اگر کنترل شده نباشد و مدیریت نشود به بیراهه می رود. در چنین حالتی است که ناگهان چشم باز می کنند و می بینند دل در گروی کسی دارند که از هیچ نظر با آنها سنخیت ندارد و نه تنها از دو دنیای متفاوت هستند، بلکه آقا چند سال هم از آنها کوچک تر است. اگر هم کار به ازدواج نرسد، فکر می کنند احساسات و موقعیت اجتماعی شان، به بازی گرفته شده است.
▪ با این تفاسیر چطور می توان ازدواج کرد و خوشبخت شد؟ تمام ازدواج هایی که سن عروس در آنها بیشتر از داماد است، پایانی تلخ خواهد داشت؟
نه، اگر تناسب ها و معیارهای بین دختر و پسر در سطح معقولی باشند، ۱ یا ۲ سال بزرگ تر بودن عروس خانم و این فاصله سنی معکوس ولی اندک، بحران ایجاد نمی کند اما فاصله سنی معکوس ۶ یا ۷ سال یک زوج واقعا نگران کننده است. تجربه نشان داده عمر این ازدواج ها خیلی زود به سرمی آید و پس از چند سال زندگی مشترک، با خانم های سرخورده ای مواجه می شویم که باوجود آن شور و شوق اولیه برای به دست آوردن همسری جوان تر از دیگر همسالانشان، احساس شکست و ندامت می کنند.
▪ چطور باید تناسب در ازدواج را سنجید؟ چه معیارهایی باید بیشتر موردتوجه قرار بگیرند؟
درحقیقت چارچوب های اولیه لازم برای تشکیل زندگی مشترک باید وجود داشته باشد تا ما از نظر علمی یک زوج جوان را تشویق کنیم با هم ازدواج کنند. بعد از آن می گوییم که این ازدواج موفق خواهد بود یا نه. اگر این تناسب ها در دوره آشنایی اولیه سنجیده نشوند و دختر و پسر آنقدر براساس عواطف پیش بروند که توصیه های منطقی بزرگ ترها یا کارشناسان را نپذیرند، صددرصد می توان گفت زندگی مشترک موفقی نخواهند داشت. به مرور زمان، این عدم تناسب ها واضح تر می شود و آنها را آزار می دهد. دانستن اینکه تربیت، شیوه رشد و تکامل، محیط تربیتی و فرهنگ خانواده طرف مقابل چگونه است، واقعا مهم است. افراد علاوه بر صفات شخصیتی و رفتاری که از والدین خود به ارث می برند، با توجه به محیطی که در آن پرورش یافته اند، رفتارهایی نهفته در وجود خود دارند که در شرایط خاص بروز پیدا می کند. شما باید از نظر خانوادگی با همسرتان تناسب داشته باشید تا بتوانید او را درک کنید. فرض کنید در خانواده مرد، مردسالاری حاکم بوده و با این طرز فکر بزرگ شده و در خانه خانم فرهنگی کاملا مخالف این نگرش وجود داشته است. آیا حرف ها و باورهای آقا که از کودکی با وجودش عجین شده به نظر خانم مضحک نمی رسد؟ چگونه می توان اصل باورهای همسر را قبول نداشت و درکش کرد؟ به دلیل این عدم تناسب های خانوادگی، شما مدام سر موضوع?های کوچک با یکدیگر جر وبحث های جدی خواهید داشت؛ بحث هایی فرسایشی که پایانی ندارد.

 

شنبه 7 آبان 1390برچسب:, :: 16:13 :: نويسنده : ابوذر

به گزارش خبرنگار «نیمرخ» برنا، برخی از افراد با اینکه زندگی مشترکی را آغاز کرده‌اند، اما نمی‌توانند، رابطه قبلی خود را فراموش کنند.« مهدی دوایی»دکترای روانشناسی و عضو هیات علمی پژوهشکده علوم شناختی در این‌باره به برنا می‌گوید: یکی از دلایلی که با ارتباط داشتن با جنس مخالف، مخالفت می‌شود این است که بعد از ازدواج آسیب‌هایی به وجود می‌آید که قابل جبران نیست، زیرا از لحاظ رو‌انی یک لنگرگاهی می‌سازد که جابجایی این لنگرگاه یک مقدار زمان‌بر است. مهم این است که این افراد نگذارنند، رابطه خاص عاطفی برقرار شود.

در این رابطه‌ها گاهی آسیب‌های روانی ایجاد می‌شود که باعث می‌شود که آن فردی که رابطه قبلی داشته، زمانیکه ازدواج می‌کند، ذهنش هنوز درگیر رابطه قبلی خود باشد. در این مواقع فرد دچار پرخاشگری، احساس افسردگی، خوشحال بودن مصنوعی و ناامیدی می‌کند و یا حتی نسبت به رابطه قبلی خود احساس گناه می‌کند.

7 توصیه برای فراموش‌کردن دوستی‌های بدون سرانجام

1- به تمام این وابستگی‌ها «نه مقدس» بگویید: زمانیکه فردی ذهنش درگیر رابطه قبلی خود است، برای همیشه به این رابطه «نه مقدس» بگوید؛ یعنی تمام ذهن خود را که برای رابطه قبلی خود اشغال کرده است، تخلیه کرده و خود را پایبند زندگی مشترک خود کند.

برخی از افراد می‌گویند«ما می‌خواهیم با فردی که قبلا رابطه داشتیم، دوباره رابطه برقرار کنیم که فقط از احوالش باخبر باشیم»، و اگر از او باخبر باشیم، حتما با همسرمان زندگی مشترک خوبی داریم و اگر خبری از او نداشته باشیم، در زندگی مشترک‌مان هم مشکل به وجود آید. که این رفتار کاملا اشتباه است و امکان هرگونه زمینه‌سازی برای ارتباط مجدد را باید از بین برد.

2- تجربیات جدید ایجاد کنید
تمام وابستگی ها در رابطه قبلی به براساس تجربیاتی که در زندگی مشترک بالا می‌گیرد و یک زندگی معمولی برای اینکه بتوانند تجربیات گذشته را از بین ببرد، کفاف نمی‌دهد. این افراد بایستی کاری کنند که تعاملات بالایی با همسر خود داشته باشند. مثلا اگر هفته‌ای یک بار با آن فردی که رابطه داشتند، به سینما می‌رفتند، هفته‌ای 3دفعه با همسر خود به سینما بروند.

3- لنگرگاه‌های جدید بوجود بیاورید
یعنی زن و شوهر در زندگی مشترک خود، باید به دنبال یک لنگرگاه جدیدی بگردند که با هم آن را دوست دارند و به آن چیزی که علاقه دارند، به بازی گرفته و عمل کنند. زن و شوهری که قبلا هر گونه رابطه‌ای با فردی داشتند را فراموش کرده و باید به آن چیزی که علاقه مشترک دارند، بپردازند و برای به دست آوردن آن برنامه‌ریزی کنند. «بچه‌دار شدن» یک معقوله جدی است که می‌توان به آن پرداخت. بچه دار شدن باعث می‌شود زن یا مرد بیشتر وابسته زندگی خود شده و تمایل و جذب آنها نسبت به خانواده و همسر بیشتر شود.
البته روانشناسان در مواقع اختلاف، بچه‌دار شدن را هیچگاه توصیه نمی‌کنند. اما این مورد متفاوت است.

4- رابطه قبلی خود را نیمه‌کاره نگذارند
زوجین که هرگونه رابطه قبلی و پنهانی را قطع کنند و این رابطه آنها نباید نیمه کاره باشد. زیرا باعث بلاتکلیفی افراد در زندگی مشترک خود می‌شود و زندگی آنها بعد از ازدواج دچار لغزش شده و دیگر مستحکم و استوار نخواهد بود؛ در نتیجه هرگونه عواملی که باعث تحریک این رابطه می‌شود، از بین برده و خداحافظی کامل کنند.

5- عوامل جدایی را در ذهن خود یادآوری کنند
افراد باید علل شکست و قطع رابطه خود را با جنس مخالف خود را به یاد آورند، در نتیجه عواملی وجود داشته که آنها از هم جدا شده‌اند وگرنه با هم ازدواج می‌کردند. این عوامل اگر در ذهن فرد تداعی شود، خود به خود رابطه و یا فکر کردن به آن رابطه را در ذهن فرد از بین می برد.

6- جدایی بدون ابراز احساسات
وقتی فردی با خشونت تمام رابطه خود را به پایان برساند، دیگر هیچ دلیل توجیه کننده‌ای وجود ندارد که این رابطه را ادامه دهد و یا اصلا به آن فکر کند. حتی هر هدیه‌ای که از طرف فرد مقابل دریافت کرده است را به او برگرداند و هیچ بعد عاطفی نباید بین آنها وجود داشته باشد و از جمله‌های عاشقانه برای خداحافظی استفاده نکند، مثلا موقع قطع رابطه و خداحافظی گفتن این جمله که «سرنوشت روزگار، ما را از هم جدا کرد» کاملا اشتباه است.

7- هرگونه محرک تداعی خاطرات را از بین ببرند
فردی قبل از ازدواج اگر با کسی رابطه داشته و هدیه، کتاب و یا هر شی دیگری را از طرف مقابل گرفته است، از بین ببرد، تا خاطرات آن شخص برای او تداعی نشود و یا اگر دوشنبه ها با او قرار ملاقات می‌گذاشته، با همسر خود روز دوشنبه قرار نگذارند، تا آن روز برای آنها تداعی نشود و یا همان کادویی که برای او گرفته بود را برای همسر خود نگیرد.

سه شنبه 3 آبان 1390برچسب:, :: 15:52 :: نويسنده : ابوذر

زنان در پیش بینی احساس و رفتار همسر موفق ترند یا مردان ؟!
در واقع زن و شوهرها از یکدیگر توقع دارند که طرف مقابلشان در موقعیت‌های مختلف و بر اساس کمترین نشانه‌ها پیش بینی کند چه رفتار و حرکتی باید انجام دهد. اما...




 یکی از دلایل اختلافات زناشویی و در کل روابط عمیق و صمیمی، مشکل در پیش بینی است. در واقع زمانی که دو نفر با هم صمیمی می‌شوند امکان پیش بینی بر اساس خاطرات مشترک، درد و دل، هم کلام شدن و حضور در موقعیت‌های مختلف و ... افزایش می‌یابد. اما بعد از اندک زمانی پیش‌بینی به عنوان یکی از قوت‌های رابطه تبدیل به یک انتظار و توقع می‌شود


در واقع زن و شوهرها از یکدیگر توقع دارند که طرف مقابلشان در موقعیت‌های مختلف و بر اساس کمترین نشانه‌ها پیش بینی کند چه رفتار و حرکتی باید انجام دهد. اما آیا ممکن است؟
 

جواب بله و خیر به این سوال به میزان شناخت دو نفر از یکدیگر وابسته است. اما آیا ذهن و هوشیاری ما همیشه یکسان است؟

جواب این سوال حتماً خیر است.


حال دو سوال بالا را با این سوال ترکیب کنید «چرا اول زندگی خوب می‌فهمد باید چه کند اما الان بلد نیست؟"


در واقع ریشه این موضوع در مکانیزم‌های ذهن است. یعنی در ابتدای زندگی بنا به تعامل مبهم دو طرف، ذهن زوجین درگیر پیش‌بینی برای شناخت موضع خود است برای همین سعی می‌کنند پیش‌بینی کنند که چه باید بکنند یا طرف مقابلشان چه فکری می‌کند.

اما وقتی چندی از زندگی می‌گذرد و افراد به هم عادت می‌کنند ذهن از حالت حساسیت به حالت خوگیری تغییر شکل می‌دهد؛ چرا که تعامل با همسر از حالت نامشخص به حالت مشخص تغییر شکل می‌یابد و ذهن بر روابط حاکم می‌شود. در واقع ذهن وقتی با موضوعی جدید و حساس روبرو می‌شود بر روی آن سرمایه گذاری می‌کند اما چون ذهن اقتصادی عمل می‌کند برای تخصیص هشیاری به مسائل دیگر نسبت به موضوعاتی که موضع و حالتشان مشخص و تکراری می‌شود، خوگیری پیدا می‌کند.


با یک مثال بهتر متوجه موضوع می شوید؛ روز اولی که گوشی خریدید را به یاد بیاورید. مدام در حال چرخ زدن در قسمت‌های مختلف آن هستید. انگار تا همه جای آن را نبینید آرام نمی‌گیرید. در همین زمان یک هفته بعد، دو هفته بعد و یکسال بعد را در نظر بگیرید. از گوشی دلربای یکسال پیش چه مانده است؟
 

اما سوال دیگری که مطرح است موضوع تجربه است. یعنی مگر غیر این است که زوجین در مورد خواسته‌های هم تجربه پیدا می‌کنند و قدرت پیش بینی آن‌ها افزایش می‌یابد اما چرا باز در پیش‌بینی مشکل پیدا می‌کنند؟


در بسیاری از موارد قدرت پیش‌بینی افزایش اما تمرکز کاهش می‌یابد و واکنش زوجین به هم از حالت اکتشافی به حالت کلیشه‌ای تغییر شکل می‌دهد.
 

در واقع وقتی زندگی زناشویی ادامه می‌یابد درگیری‌های ذهنی افزایش می‌یابد و ذهنی که تا پیش از این درگیری کمی داشت بیشتر درگیر می‌شود در نتیجه میزان توجه و هشیاری کاهش می‌یایبد. این از سویی است که سازمان ذهن سازمانی شناختی هیجانی است بدین معنی که عناصر هیجانی عملکرد آن را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد.
 

برای مثال وقتی همسرتان ده روز دیگر یک چک سنگین دارد توقع نداشته باشید که حافظه اش مانند قبل کار کند و به شما و خانه و زندگی مانند گذشته اهمیت بدهد و خواسته‌های شما را پیش‌بینی کند.

از سویی زن و شوهرها به موازات تغییرات حرکت نمی‌کنند و زمانی را برای کشف جدید یکدیگر اختصاص نمی‌دهند و در موقعیت‌های مختلف و جدید به تجربیات گذشته خود متوسل می‌شوند.
 


چرا زنان بیشتر انتظار دارند همسرشان خواسته‌های آنان را پیش‌بینی کند؟

دلیل آن تعامل کلامی پیچیده‌تر زنان به نسبت مردان است. اگرچه مردان در طول تاریخ در شعر و هنر سردمدار استفاده از تلمیح و کنایه و صور خیال بوده‌اند اما از پیچیدگی‌های کلامی به معنای زنانه آن بسیار کم استفاده کرده‌اند.

برای مثال هیچ شاعر مردی وقتی از کنار نیمکتی می‌گذرد و می‌خواهد به همسرش بگوید روی نیمکت بنشینیم نمی‌گوید«چقدر رنگ نیمکت قشنگ است» اما زنان از این پیچیدگی‌ها برای انتقال پیام بسیار استفاده می‌کنند.

از سویی زنان بنا به نقش جنسیتی خود نسبت به کلام‌های بدنی، نشانه‌های صورت و صوت حساس هستند اما مردها به این نشانه ها توجه نمی‌کنند. در نتیجه قدرت پیش‌بینی کلامی و احساسی زنان قوی‌تر از مردان است و از سویی زنان از شیوه‌های غیر مستقیم برای ابراز خواسته‌های خود بیشتر استفاده می‌کنند در نتیجه به نظر می‌آید زنان بیشتر انتظار دارند که همسرشان پیش‌بین بهتری باشد.

دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:, :: 16:0 :: نويسنده : ابوذر

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید. در حد توان علمی،دینی و تجربی در مورد مسائل مربوط به ازدواج به شما دوستان مشاوره و راهنمایی خواهم داد.منتظر نظرات،پیشنهادات و انتقادات شما هستم. به شما بازدیدکننده عزیز پیشنهاد میکنم مطالب گذشته موجود در آرشیو رو هم حتما مطالعه کنید.
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 210
بازدید کل : 70286
تعداد مطالب : 105
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content